۱۳۹۲/۲/۱۳

تارمان را دزدیدند




تارمان را دزدیدند نگذاریم نوای تارمان را بدزدند

چندی پیش، یکی از خوانندگان نسبتا مطرح موسیقی سنتی در یک برنامه تلویزیونی گفت: «جوانان به شکل موسیقی می‌شوند که گوش می‌کنند». جوان شبیه‌‌ همان موسیقی می‌شود که به آن علاقه دارد و شخصیتش با آن شکل می‌گیرد.
براستی شکلی که جوانان ما به آن درآمده‌اند، چیست یا به عبارتی دیگر ما چه لباسی بر تنشان کرده‌ایم؟
برای فهم این مطلب کافی است به کوچه و خیابان برویم. آنچه می‌شنویم موسیقی پاپ است و رپ که نماینده‌های موسیقی غربی وارداتی بوده که در تاکسی‌ها، پشت چراغ قرمز از ماشین‌های دیگر، در جشن‌ها و عروسی‌ها جلب نظر می‌کند و شاید بتوان توقع داشت جوان ما نیز به شکل همین موسیقی شده باشد؛ ساده، بی‌محتوا و توخالی، با ظاهری آشفته و لباس‌هایی عجیب و غریب. خلاصه اینکه «موسیقیش» به «موسیخیش» می‌آید!
اکنون جا دارد از خودمان بپرسیم، مگر موسیقی ایرانی چه کم دارد که اینطور مورد بی‌مهری و فراموشی از سوی جوانان قرار گرفته‌ و یا این که مشکل اصلا در خود موسیقی ایرانی است یا کم توجهی مسئولین امر و برنامه‌ریزی‌های پر اشتباه؟
با یک نگاه می‌توان دریافت که این موسیقی مربوط به دیروز و امروز نیست، قرن‌هاست که دانشمندان بزرگی برای ساختن آن زحمت کشیده‌اند. قرن‌هاست که خوانندگان خوش صوت ایرانی با آن بر جان و دل شنوندگانش نشسته‌اند. چه شده که در کمتر از دو دهه دارد جایگاهش را به همین آسانی از دست می‌دهد. شنیدن نوای تار و سنتور و سه تار؛ که لرزه بر جان هم شنوندگانش می‌انداخت؛ برای فرزندانمان از صدای گیتار برقی و دیگر ادوات موسیقی راک آزار دهنده‌تر شده و حاضر نمی‌شوند لحظه‌ای برای شنیدن این اصوات دلکش درنگ کنند.
گویا باید علت را ‌در جایی بیرون از مرزهای موسیقی ایرانی جستجو کرد. با کمی اندیشه در کارنامه برنامه‌های فرهنگی در زمینه موسیقی در این چند دهه به مواردی بر‌‌می‌خوریم که شاید پاسخگوی این عقبگرد باشد. به رغم گسترش رسانه‌های جمعی، هنوز هم پربیننده‌ترین رسانه تلویزیون است.
اگر به یاد بیاورید در اوایل موسیقی ایرانی در صدا و سیما، به نوعی تحریم بود. پس از مدتی پخش آن به صورت محدود از تلویزیون ملی آزاد شد و در بیرون از صدا و سیما برایش جشنواره‌ها ترتیب دادیم؛ اما به جای اینکه در تلویزیون خواننده را نشان دهند، دشت و صحرا نشان دادند و پس از آن خواننده را نشان دادند، ولی این بار دکور جایی که ایستاده بود و می‌خواند یک تعداد کوزه شکسته بود و نخل سوخته‌ای و چاه آب گلی و خشکی و مشک آب سوراخی و خلاصه فقط در ایام سوگواری بود که موسیقی ایرانی شنیده می‌شد و آنقدر بر این شیوه اصرار کردند که الان جوانان ما به موسیقی ایرانی می‌گویند، موسیقی غمگین!
در مقابل در جشن‌ها و ولادت‌ها موسیقی پاپ پخش می‌شود تا این سبک موسیقی هم بشود سبک شادی؛ حتی برای همه تیتراژهای پایانی فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی ترانه‌های پاپ می‌گذارند که مدام زمزمه شوند تا بر ذهن مخاطب بنشینند. به تازگی نیز برنامه‌هایی برای تبلیغ و تشویق خوانندگان موسیقی پاپِ سخیف در شبکه‌های پر بیننده تلویزیون پخش می‌شود که هرچند خللی بر آن وارد نیست، جای خالی خوانندگان سنتی ما در این میان هنوز هم به شدت مشهود است. البته در شبکه‌های چهار و آموزش، چند برنامه‌ای از موسیقی ایرانی تهیه شده‌اند که از شبکه‌های پربیننده نیستند. در خارج از صدا و سیما هم که از برخی خوانندگان شهیر و بزرگ و استادان موسیقی به بهانه‌های گوناگون لغو مجوز کنسرت می‌شود.
آنقدر به سازهای ایرانی سخت گرفته شد که هم‌اکنون در بیرون مرز‌ها به اسم کشورهایی ثبت می‌شود که پیشینه پرچمشان از سازهای ایرانی کمتر است و ساز که هیچ، خودشان هم از متعلقات ایران بوده‌اند.
آنقدر بر سر سازهای ایرانی زده شد که امروز جوانان ما فقط سازهای غربی را می‌شناسند. می‌گویید نه، به پارک‌ها سری بزنید. در گوشه‌های آن جوانانی نشسته‌اند که بودن یک گیتار در میانشان، موجبات شادی را فراهم می‌کند؛ گویی فقط گیتار است که ساز است.
تقصیر جوان چیست که از وقتی به یاد می‌آورد، از این طرف آب و آن طرف آب از روی زمین و بعضا «زیر زمین» نوای سازهای غربی را در دستگاه‌های موسیقی غربی شنیده و آنقدر شنیده که گوشش فقط همین را می‌شناسد و می‌پسندد. وقتی موسیقی ایرانی را از گود بیرون می‌کردیم، فکر نکردیم که دنیا موسیقی‌اش را به ما و جوانان ما تحمیل می‌کند و وقتی دیدیم که غرب به کمک ماهواره و اینترنت و دیگر رسانه‌های امروزی دارد با موسیقی پاپ با فرهنگ کشورمان می‌جنگد، باز هم مرتکب اشتباهی دیگر شدیم و این بار به خوانندگان پاپ و رپ داخلی مجوز دادیم تا آن‌ها را به جنگ با نمونه خارجی‌شان بفرستیم و آنقدر مجوز دادیم و دادیم تا پیروز شدیم و موسیقی غربی رایج‌تر از موسیقی ایرانی شد.
هم اکنون واقعا رپ داخلی قابل رقابت با رپ فارسی خارجی است و به‌‌ همان میزان بی‌مایه و مبتذل. آنچه همه روزه در خیابان و مهمانی‌ها به گوش می‌رسد و البته برخی هم مجوز ارشاد را هم دارند و شاید شما نیز شنیده باشید: «پس یعنی زن و بچه ما دارن علف می‌خورن»، «ولم کنی می‌خوام چند تا خشتک بدرم»، «بله رو بگو دِ، پدرسوخته»، «تو پیشی منی و... / پس عشوه نریز و بیااا»، «برو گمشو عروسکه بی‌چشم و رو»، «خواب می‌بینم تو رو با... می‌بینم تو تریپ لاو می‌بینم»؛ افزون بر این که در این رقابت آنچه پشت سر گذاشتیم، موسیقی ایرانی خودمان بود که امروز صراحتا از زبان نوجوانان «موسیقی قدیمی» خوانده می‌شود و حق هم دارند، چون خوانندگان شناخته شده این موسیقی خیلی که جوان باشند، متولدین دهه ۵۰ و ۶۰ هستند که از دید بچه‌های دهه ۷۰ و ۸۰ قدیمی به شمار می‌روند؛ البته تعدادشان نیز شاید به انگشتان دست هم نمی‌رسد.
در اینجا مقصود نقد موسیقی غربی یا اعتراض به مبادرت مسئولین به تبلیغ آن نیست، بلکه سعی به یادآوری این مطلب است که موسیقی هر کشوری هم طراز با تاریخ و ادبیات، نماد فرهنگ آن کشور است و بی‌توجهی و تخریب آن به مانند تخریب فرهنگ آن کشور.
تارمان را که دزدیدند، نگذاریم نوای تارمان را بدزدند. آیا زمان آن نرسیده که موسیقی ملی‌مان را گرامی بداریم و با تبلیغ و اشاعه آن در رادیو و تلویزیون ملی به زنده نگاه داشتن آن همت گماریم؟ باشد که جوانانمان را جذب همین موسیقی کنیم. شک نکنیم، این موسیقی آنقدر غنی هست که بتواند به قلب و جان فرزندانمان بازگردد، به ویژه هنگامی که هم‌نوا با شعرهای شعرای بزرگ تاریخمان شوند؛ بوی جوی مولیان است این، شهریار را به دیار باز می‌گرداند.

نویسنده : بهاره به‌آیین

نقل از : http://iranvocals.blogfa.com/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دیدگاه شما در باره این ترانه