بشنوید با صدای پروین
بشنوید با صدای کورس
بشنوید باصدای اصفهانی
شعر ترانه از: کریم فکور
آهنــــــگ از : همایون خرم
دستگاه شور (نغمه دشتی)
یک نفس ای پیک سحری بر سرکویش کـــن گـــذری
گو به فغانم به فغانم به فغانم
ای که به عشقت زنده منم گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم
من غرق گناهــــم تو عــذر گناهـــی روز و شبم را تو چو مهری تو چو ماهی
چون باده به جوشم در جوش و خروشم من سر زلفت به دو عالم نفروشـــم
ای کـــــــه به عشقت زنـــــده منـــم گفتــــی از عشقــــت دم نزنــــم
من نتوانم نتوانم نتوانم
همــــــه شـــب بر ماه و پرویــن نگــرم مگـــــر آیـــد رخســـارت در نظــــرم
چه بگویم چه بگویم به که گویم این راز غمم این بس که مرا کس نبود دمساز
یک نفس ای پیک سحری بر سرکویش کن گذری
گو به فغانم به فغانم به فغانم
ای که به عشقت زنده منم گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم
شعر ترانه از: کریم فکور
آهنــــــگ از : همایون خرم
دستگاه شور (نغمه دشتی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دیدگاه شما در باره این ترانه